امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم


از تو شکرافشانم این جا هم و آن جا هم

دل باده تو خورده وز خانه سفر کرده


ما بی دل و دل با تو با ما هم و بی ما هم

ای دل که روانی تو آن سوی که دانی تو


خدمت برسان از ما آن جا و موصی هم

ما منتظر وقت و دل ناظر تو دایم


در حالت آرامش در شورش و غوغا هم

از باده و باد تو چون موج شده این دل


در مستی و پستی خوش در رفعت و بالا هم

ابر خوش لطف تو با جان و روان ما


در خاک اثر کرده در صخره و خارا هم

با تو پس از این عالم بی نقش بنی آدم


خوش خلوت جان باشد آمیزش جان ها هم

زان غمزه مست تو زان جادو و جادوخو


خیره شده هر دیده نادان هم و دانا هم

من ننگ نمی دارم مجنونم و می دانی


هم عرق جنون دارم از مایه و سودا هم

از آتش و آب او ای جسته نشان بنگر


در آب دو چشم ما در زردی سیما هم

در عالم آب و گل در پرده جان و دل


هم ایمنی از عشقت وین فتنه و غوغا هم

زان طره روحانی زان سلسله جانی


زنار تو بربسته هم مومن و ترسا هم